و در پایان ما هم به جمع مهندسین پیوستیم !
خیلی دلم می خواست زود تموم کنم.یه جورایی خیلی عجله داشتم!
نمی دونم دلم واسه اینجا تنگ میشه یا نه!
واسه اون مرد همیشه خواب.واسه کتابخونه ای که هرگز باهاش رفیق نبودم، واسه گروهی که ورودش صمیمیت رو ازم می گرفت …
نمی دونم …