چند روزه احساس میکنم قراره به زودی بمیرم.اونقد احساسه شدت گرفت که حتی پسورد وبلاگ رابر که قطعا مهمترین دارایی مجازیم به شمار میاد رو به عنوان امانت دادم به یکی از دوستام تا اگه مردم ، یا خودش کارم رو ادامه بده ، یا بده به داداشم!
فک میکنم دیگه دلیلی واسه زنده موندن ندارم!
دلم میخواست اونقد زنده بمونم تا به هرچی که آرزومه برسم!
اما الآن که فک میکنم ، آرزوی داشتن هیچی رو ندارم!
نه دومین rabor.com رو میخوام
نه اینترنت نامحدود سرعت بالا رو میخوام
نه مسافرت به جایی که سریال لاست رو اونجا بازی کردن میخوام
نه ماکزیما میخوام
و نه اینکه دلم میخواد توی خونم استخر داشته باشم!
حتی دیگه دلم نمیخواد یه کلت داشته باشم ، و یا بابام توی باغ یه عالمه سکه پیدا کنه .
دیگه دلم نمیخواد یک ملیارد داشته باشم که بذارم تو بانک تا ماهی ده دوازده ملیون سودش رو بگیرم،یاحتی دلم نمیخواد نوکیا N8 داشته باشم!
دیگه دلم نمیخواد شهرام شب پره توی عروسیم بخونه ، یا گونل برقصه،حتی دیگه دلم نمیخواد شهردار رابر شم و شهرم رو نجات بدم!!!
اینا همه یه روزایی آرزو های من بود!
از وقتی همه اینا واسم بی ارزش شدن ، فک میکنم قراره به زودی بمیرم!